خلاصه کتاب:
لیلی شکیب، به زندان افتادن پدرش مصادف میشه با آزار و اذیت لات های محله! پناه میبره به علی. مردی که پانزده سال ازش بزرگتره و بعد از مرگ همسرش قصد ازدواج نداره.
اما مجبور میشه لیلی رو عقد کنه، اما فقط دو سال!
خلاصه کتاب:
در مورد دختری به اسم هلناس که با مادرش زندگی میکنه و یه خواهر داره مادرش رییس شرکته وپدرش فوت شده هلنا lعاشق امیر همسایشونه و به نظر میرسه که امیر هم اونو دوست داره در طول داستان اینا به عشقشون اعتراف میکنن و نامزد میشن ولی قرار نیست همه چی به خوبی و خوشی تموم شه امیر طی اشتباهاتی باعث میشه پای هلنا به بازیشون باز شه و........
خلاصه کتاب:
در موردِ یه عشقه شیرینه... سروان مهسا معتمد...دختری که خیلــی زود عاشق میشه... سرگرد امیر راد...مردی که تو تصمیمش مرددِ . هر دو در ماموریتی خارج از کشور عاشق میشند...اما این امیرِ که باید پا پیش بذاره...
همه چیز با یک یادداشت آبی مرموز که به لباس عروسی دوخته شدهبود، شروع شد. یه چیز آبی.من رفته بودم لباس عروس خودمو به فروشگاه لوازم دستدوم به علت خیانت نامزدم بفروشم. اونجا من یه چیز قدیمی پیدا کردم. این زیباترین پیامی بود که تا به حال خونده بودم: متشکرم که همه رویاهایم به واقعیت پیوستهاند. با حروف آبیرنگ روی کاغذ نوشته شده بود:“Reed Eastwood”
مشخصا رمانتیکترین مردیه که تا حالا زندگی کرده. کاش رویای عشق واقعیم اینجا متوقف میشد.. چون یه چیزایی در مورد آقای چش قشنگ کشف کردم. اون متکبر، بدبین و زیادهخواهه.باتشکر از سرنوشت مزخرفم، اون رییس جدیده ...
نازنین دختری از جنس فقر دختری که بخاطر پول تن به هرکاری میده شایان پسری ثروتمند که نازنین رو میدزده درحالی ک خودش زن داره و..
اگه نویسنده هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید لطفا پیام بدهید
خلاصه کتاب:
در زمانی كه مغولها بر ایران مسلط بودند، "سلطان ابوسعید" از اولاد "هلاكو" در سلطانیه پایتخت خود فرمانروایی میكرد. او ماموران خود را كه "ایلچی" نام داشتند برای ماموریتهای مهم اعزام میكرد. ایلچیها به هر شهر و دیاری كه میرسیدند، اهالی محل مجبور بودند پذیرایی شایانی از آنها بكنند و هرچه را خواستند فراهم كنند. یكی از این ایلچیها به قریه "باشتین" (از دهات سبزوار) كه مردم آن از شیعه متعصب بودند رسیدند و بعد از این كه بهترین عمارت را برای اقامت ایلچی انتخاب كردند، برای خوشگذرانی زنانی طلب كردند. "آزاده" دختر زیباروی برای این امر در نظر گرفته شد؛ اما آزاده كه زنی غیرتمند بود حاضر بود به دار آویخته شود اما تسلیم مغولها نشود. در حین دستدرازی مغولان به زنها، جنگی درگرفت و به جز چندنفر ایلچی و همراهانش كشته شدند. در این میان "عبدالرزاق" فرزند "خواجه فضلالله" كه جوانی رشید بود و پدر او بین مردم اسلحه پخش میكرد به روستا وارد شد. مردم روستا با گفتههایشان...
خلاصه کتاب:
بعد از چهار سال فراق و دوری از خانواده، برادر و رفیق، برگشته، با ظاهری متفاوت، جسمی خسته و دلی تنگ...
ترجیح میدهد اول به دیدار رفیق و بعد برادرش برود. دو برادری که چهارسالی هست سیاهپوشش هستند. با نقشهای وارد شرکت میشود. برادری که داغ برادر دیده، متوجه حضور این غریبهٔ آشنا میشود و جنونی که باز برمیگردد...
شهاب پسر جذاب و خوش استایلیِ که در عالم رفاقت، مجبور میشه از سرِ انتقام وارد زندگی استاد دانشگاهشون بشه و اونو وابسته کنه، این اتفاق می افته!
قراره نقشه ها برملا بشه و آبروی استادشون بره...
درست زمانی که عشقی عمیق بین سها و شهاب اتفاق افتاده.
حالا سها مانده با عشقی پاک و شهابی که اعتراف میکنه نقش بازی می کرده...
اگر قصد حذف رمان خود را دارید پیام بدهید
حکایت عشق دیرینه میان دو جوان هم خون پسر عمه و دختر دایی که بنا بر مصلحت خانواده و دشمنی برادر بزرگتر دختر با پسر به جدایی منجر میشه و به اجبار به عقد پسرخاله درمیاد
سال ها بعد دوباره سرو کلهی پسرعمهی عاشق پیشه پیدا میشه و تلاشش برای رسیدن به عشق از دست رفته زندگی دختر دایی رو به چالش می کشه
خلاصه کتاب:
گیلدا دختر به شدت زیبا و جذاب که خانوادهاشو از دست داده و پیش داداشش زندگی میکنه یه روز که داداشش به ماموریت رفته زنداداشش اونو به یه نفر میفروشه تا اونو با خودش به هند ببره و اونجا پرستار ماهاراجه مردی فلج بشه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.