آرشاویر دکتر خشن و غیرتی که بی خبر از حال دلش، عاشق مریض افسردهاش میشه، دختری به نام دل آسا که احساس میکنه مورد تجاوز قرار گرفته در صورتی که به میل خودش بوده و یک اشتباه دوران جاهلیت...
نکته: این رمان تک جلدیست و جلد دوم ندارد.
بخشی از رمان
اوایل فصل پاییز بود و در امارت عزت الله خان دولت منش فامیل دور هم جمع بودند و همین طور وکیل او آقای قاصری هم در جمع حضور داشت.
عزت الله تصمیم گرفته بود قبل از مرگ وصیتش را اعلام کند که حالا امشب را موقعیت خوبی میدانست.
فامیل شام را خورده بودند و ...
خلاصه کتاب:
داستان از این قراره که شادان خانوم یه دختر بچه ی پونزده ساله ی شیطون ، فرافکن و مشنگه … عاشقه … عشقش عجیب غریبه … شوور میخواد …
اصلیتش بختیاریه … یتیمه … از مال دنیا دو تا مادر بزرگ داره … و یه عشق …
خلاصه کتاب:
روایت زندگی دختری به نام نیلو است، داستان از جایی شروع میشود که نیلوی قصه برای انجام کارهای خیر هر روز به کودکان سرطانی سر میزند و در همان حین متوجه میشود که ....
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری از قشر ضعیف جامعه است که مادرشو در نوجوانی از دست میده و فقط یه پدر معتاد داره که اون رو هم از دست میده و با تنها خواهرش زندگی میکنه و تصمیم میگیره خودش بار زندگی رو به دوش بکشه ولی هیچ راهی براش باز نمیشه و و ناچارا مجبور به دزدی میشه و در یکی از این دزدیها با فرزاد اشنا میشه فرزاد هم که یه ادم سخت و غیر قابل نفوذه
خلاصه داستان درباره ی سوفیا است دختری که عاشق دوست پسر خالش بهراد میشه غافل از اینکه بهراد عاشق دوست سوفیاس و سوفیا رو فقط برای بازی میخواد و درست زمانیکه بهراد میخواد از سوفیا سواستفاده کنه پسرخالش یاسین ...
لیلا دختر هجده سالهایه که تموم عمرش عاشق برادر ناتنیاش بوده. با این حال کیلب نمیخواستش، دوستش نداشت و بعد از سواستفاده ازش ترکش کرد. لیلا برای فرار از احساساتی که خوره روح و ذهنش بود به شهر دیگهای میره، اما حضور مرد چشم آبی، مرموز و خشنی نفسش رو بند میاره و تنش رو به رعشه میاندازه. حالا دیگه لیلا عشق قدیمی و ضربهای که خورده بود رو به دست فراموشی میذاره و مجذوب مردی میشه که استاد دانشگاهشه، یازده سال باهاش اختلاف سنی داره و عاشق همسرشه.
لیلا ایندفعه تسلیم عشق یکطرفهاش نمیشه. حتی حرفهای توهینآمیز و تحقیرهای استادش ...
سامانتا دختری که با مادر فلج شدهش زندگی میکنه و داره دوره دکتریش رو تو یه بیمارستان خوب میگذرونه. اما با آزارهایی که از طرف یکی از دکترهای اونجا که پسر رئیس بیمارستانه مجبور به مرخصی اجباری و تخلیه اجباری خونه بصورت همزمان میشه و چارهای جز استخدام به عنوان پرستار تو یه خونه نداره
اما متوجه میشه بجای قرارداد پرستاری قرارداد خدمتکار بودن عمارت هامرز رو امضا کرده و …
اگه نویسنده رمان هستین و قصد حذف رمان رو دارین با ما در تماس باشین
امیر حسین شریعت مرد مذهبی و جدی.. با مرام و اهل زورخونه! همه بهش می گن اقا سید! یه محل سر اسمش قسم میخورن! به خودش قول داده که دورِ عشق و عاشقی رو خط بکشه! قول داده فقط پشتِ زنی باشه که برای یه مدت همخونه شه! زنی که شوهر نداره و بارداره! شوهرش فوت کرده و بیوهی حاملست! تو محل چو میوفته که زنِ شوهر مرده چطور حامله شده! آقاسید دل میده به دلِ مریم خانم....
صیغش میکنه و.....
اگه نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان را دارید پیام بدهید
خلاصه کتاب:
رز و بهراد طی ماموریتی در یک خانه با یکدیگر حبس می شوند و... بهراد که پسری مذهبی است مجبور به صیغه کردن رز که دختری بی قید و بند است می شود! آنها فقط برای کارشان با هم محرم می شوند اما در این بین اتفاقاتی می افتد کند..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.