میتونی کت شلوار تن اون مرد بکنی،اما اون هیچوقت رام نمیشه.”
با یک نگاه به جریکو فورج،فهمیدم که شایعات حقیقت داشتن.اون یه شکارچیه و منو هدف خودش قرار داده.اون شب میدونستم که نباید بیشتر از داراییم شرط میبستم.میدونستم که نباید روی خودم شرط میبستم.اما نومیدی منجر به تصمیمات بد میشه ومنم فکر میکردم امکان نداره ببازم.اشتباه میکردم.حالا چارهای جز بستن قرارداد با شیطان ندارم.
جلد دوم در کانال تلگرام
اگه نویسنده کتاب هستین و درخواست حذف کتاب را دارین پیام بدهید