خلاصه کتاب:
داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن ، بودن ، اون جا رو ترک کرده .
باده تلخ و شیرین ، آرام و طوفانی ، مستقل و وابسته است پر از تناقض و پر از زیبایی .
برای باده همه چیز در شهر آبی رنگ شکل میگیره و در شهری خاکستری به نقطه اوج میرسه .
میتوان زیبا زیست …
نه چندان سخت که از عاطفه دلگیر شویم ،
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب !
لحظه ها میگذرند ،
گرم باشیم پر از فکر و امید …
عشق باشیم سراسر خورشید …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.