خلاصه کتاب:
دختری از لر های بختیاری که پدرش خان هست ودرشانزده سالگی به اجبار به نامزدی پسر خان یک روستا درمیاد تااون خان دخترشو به عقد برادرش دربیاره،دختر افسرده شده و برای هشت سال به کانادا میره و بعد از اون زمانی که بر می گرده متوجه این میشه که نامزدش زن صیغه ای داره و این کار باعث بهم خوردن نامزدی میشه. بر اساس رسومات جاری در خانواده مجبور میشه به عقد برادرشوهرش دربیاد که مبتلا به زالی (سندرم آلبینیسم یا سپیدی مو) هست. ایلدا در نگاه اول عاشق پسر میشه و رضایت میده اما برخلاف تصور ایلدا از این پسر خوش چهره و با موقعیت اجتماعی و خانوادگی عالی،پسر داستان ما تندخو عصبی و دارای تعصبهای بی جا و... است و ادامه ی داستان بر پایه زندگی بعد از ازدواجآنهاست کهمنجربهاتفاقاتناگوار و گاهی خوشایند می شه و....
-گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه!
حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد..
-خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟
دستش را روی قفسه سینه اش میگذارد و کمی به عقب میرود..
-قلبم مچاله شده از پر پر شدن ناصرم..چه میدونستم شب عقدش دسته گلم از دست میره؟
خانُم بزرگ با چشمان اشکی خیره حاجی میشود و دوبار روی پایش میکوبد.
-بمیرم برای ناصرم..حالا جواب دختره و خانوادش رو چی ...
خلاصه کتاب:
دختری ساده که قربانی عشق بود و اما اسیر دست پسرکی میشود که قربانی غرور و شهوت است ...
دخترکی شیطان اما فقیر سر راه حاجی زاده عیاشی که شهره شهر است قرار میگیرد
دو روز به عروسیم مونده و باردارم
عروسی که نمیدونه پدر بچش کیه
دست میزارم روی یه ظالم
ظالمی که ...!!
اگه نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید پیام بدهید
پسرِ کُرد هوسبازی که توی ۱۵ سالگی به (آلا) دختر همسایشون تجا*وز میکنه و از ترسش فرار میکنه و میره تهران و تبدیل به مردی خشک و متعصب میشه حالا بعد از ۱۰سال با آلا روبرو شده! آلا دخترِلوند و هاتی که غیرت آکام رو بخاطر اشتباهش به چالش میکشه
تانیا دختری که طی یک اتفاق از باربد جدا میشود و مجبور به ازدواج با مردی متعصب و خشن میشود که او را با حسایت هایش به ستوه می اورد تانیا چهارسال در قفس این مرد پا به پای فرزندش مینشیند و تمام مشکلات را تحمل میکند بعد از چهارسال مهراد بازمیگردد و با باربد روبرو میشود..
اگر نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید پیام بدهید
سرگرد امیرعباسصامتی یکی از بهترینهای ستاد مبارزه با مواد مخدر به خاطر یک اتفاق تلخ که در روزهای نوجوانی شاهد بوده از نظر دیگران به یه آدم سخت و سنگی تبدیل شده.
این چیزیه که همه از ظاهر امیرعباس قضاوت میکنن اما ثمینا دختری که به وسیله امیرعباس نجات پیدا میکنه نظر دیگری داره.
جنجال روایتگر عشقیه که بین ثمینا و امیرعباس جریان داره.
اگر نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید پیام بدهید
خلاصه کتاب:
دستش را زير گونه اش ُهل داد و خيره به صورت در هم کشيده ی مژگان
زمزمه کرد:
-اين صدای چک چک نميذاره بخوابم.چرا کسی رو نمياريم سقف رو درست
کنه؟
مژگان بی آنکه زحمت باز کردن چشمهايش را به خودش بدهد پوزخند زد:
-پولش رو بيار تا درست کنيم برات!
-چرا فقط من؟ تو که داری خرج قر و فرت کنی...نداری خرج خونه کنی؟
مژگان لگدی وحشيانه به ساق پای او کوبيد و سپس پشت کرد:
-کپه ت رو بذار بابا زرت و پرت نکن...نصفه شبی ياد قر و فر من افتاده توله
خانوم!
-مژی...
دیاکو تهرانی موفق ترین طلاوجواهرساز ایرانی
بعداز چندسال به ایران برمیگرده و نوید برادرش مجبورش میکنه توی یک مهمونی شرکت کنه
اواسط مهمونی متوجه میشه نوید داره به دختری تعرض میکنه
گیتی رو نجات میده و وقتی میره دانشگاه میبینه استاد دانشگاه همون دختریه که نجاتش داده و...
اگه نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید پیام بدهید
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.