کتاب کسی که میشناسیم (Someone We Know) روایتگر یک داستان جنایی و معمایی است که حادثه به قتل رسیدن مشکوک زنی را در یک محله کوچک حومه نیویورک به تصویر میکشد. در این منطقه، بیشتر افراد محلی همدیگر را میشناسند و خبر کشته شدن این زن در محله همه را وحشتزده کرده است.
چند وقت پیش از این اتفاق هولناک، پسر نوجوانی در جستجوی اطلاعات شخصی رایانه همسایگانش، پنهانی به خانههای آنان میرفت و در پی یافتن چیزی بود که دیگران آن را از هم مخفی میکردند. او ظاهرا در حال کشف رازی بزرگ و اثبات این نکته بود که هر ...
من سیاوش مجدم
مردی که ثروتش زبانزد هر کسیه
برادرم توی خونه ای که قرار بود با عشقش اونجا زندگی کنه خودشو دار زد
بخاطر خیانت اون دختر نتونست دووم بیاره و قسمتش خاک شد...
اما من برای انتقام اون دخترو پیدا کردم و به همونجایی بردم که تنها کسم خودشو دار زده بود
بهش تجا**وز کردم و شکنجش دادم
اما بعد فهمیدم...
پسر نابغهی فامیل و مهندس رباتیک دانشگاه امیرکبیر بود.
نور چشمی بزرگترها
عاقل، جذاب، دوستداشتنی و متین.
همهی فامیل روی سرش قسم میخوردن و دخترها برای به دست آوردن توجهش، هرکاری میکردن.
اون اما توی یک روز زمستونی سرد، وسط حیاط خونهی پدربزرگم، درحالی که دوتا بچه اردک کوچولو توی بغلم بود، به چشمام زل زد و گفت از موهای فرفریم خوشش میاد.
عاشقم شده بود. عاشق منی که سر به هوا ترین نوه ی فامیل بودم. کسی که همه به خاطر شیطنتهاش ازش دوری میکردن.
تصمیمش عین بمب توی فامیل سروصدا به پا کرد...
اگر نویسنده کتاب هستین و درخواست حذف کتاب رو دارین به قسمت ...
تنها دختریه که می تونه از آلفاهای غالب حامله بشه و کلا دوتا آلفای غالب تو این دنیا وجود داره
دوقلوهای یین و یانگ لوکاس و کارلوس گرگ های آلفایی که همه از دیدنشون به وحشت میوفتن
قسمتی از رمان
خیره به ریو با استرس ناخوناشو میخورد لو ضربه ارومی به دستش زد: نخور…. دستشو انداخت. جو خیلی سنگین بود نگاه ریو و کارلوس و لو بهم خیلی خشونت آمیز بود. _ماری چقد دیگه میرسه؟!؟؟ کارلوس اروم نگاهش کرد: نزدیکه….. ریو: قراره به جادوگر مشخص کنه رزی چیه؟!؟ لو: اره اگه
ناراحتی میتونیم برت گردونیم تو سیاه چال… رز: خیلی خب میشه اروم باشید... ...
خلاصه کتاب:
حاج حیدر با تهمت و اشتباه، مرتکب قتل میشه...و مادر یه پسر بداخلاق و سرسخت رو به کام مرگ میکشونه....میفته زندان و منتظر حکمش و امیدی نداره به نجات...پسر مقتول از خون مادرش نمیگذره...این بین دختر حاج حیدر، ارغوان، دنبال رضایت گرفتنه و پسر اون خانوم تحت هیچ شرایطی رضایت نمیده...به هر دری میزنه که رضایت بگیره ولی نمیتونه...دست آخر ارغوان خودشو میندازه جلوی ماشین پسره و پسره باید خسارت بده و یا بره زندان
خلاصه کتاب:
مارال دختر فقیریه که سختیای زیادی کشیده.از سر تنهایی به مجازی پناه می بره و با پسری به اسم امیر آشنا میشه.غافل از اینکه نمی دونسته امیر یه اربابه.همه چیز از اون زمانی عوض میشه که امیر عاشق مارال میشه و پول طلب کارای پدر معتاد و قمار باز مارال رو پرداخت میکنه.اما عوضش از پدر مارال می خواد دخترشو به عقدش دربیاره با اینکه عشق امیر یه طرفس…
پایان خوش
خلاصه کتاب:
رقاص کاباره داستان زندگی واقعی دختر ساده روستایی و فقیر هست که فوق العاده زیباست و بخاطر زندگی شهری ،شهرت و پول با مردی که از شهر اومده از روستا خارج میشه و میاد طهران اما وقتی به طهران میرسه می فهمه قراره تو یکی از کاباره های بزرگ طهران کار کنه و سرهنگ پیری دل به دلش میده اما ...
دو فرد که با کینه و نفرت باهم ازدواج کردند آن هم ازدواج اجباری طبق رسوم خانوادگی قربانی خودخواهی عشق خواهر و برادرشان شدند ...
مردی که در خشونت و بیرحمی یکه تاز تمامی دوران هاست آرزو ها و خوشحالی های دخترک برای انتقام به یغما میبرد..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.