هرروز دعا میکردم تا شوهرم دوباره عاشقم بشه.
بعد از ۱۵ سال با هم بودن اون ازم دور شد و بغل
یکی دیگه رفت.
من نمیدونستم که چجوری از پسش بر بیام. ارزش
خودم رو نمی دونستم.
نمیدونستم بدون اون در کنارم چجوری زنده بمونم.
همه ی چیزی که میخواستم این بود که برگرده پیشم.
بعدش جکسون امری ظاهر شد.
قرار بود برای ذهنم یه حواسپرتی باشه. یه رابطه ی
کوتاهمدت در تابستون. یه تقویت کنندهی اعتماد
بنفس برای قلب داغونم.
ما برای هم عالی بودیم، چون هردومون میدونستیم
قرار نبود باهم بمونیم. جکسون به تعهد باور نداشت
و من دیگه به عشق باور نداشتم. اون برای من
غیرقابل دسترس بود و من براش ...
همه چیز با یک یادداشت آبی مرموز که به لباس عروسی دوخته شدهبود، شروع شد. یه چیز آبی.من رفته بودم لباس عروس خودمو به فروشگاه لوازم دستدوم به علت خیانت نامزدم بفروشم. اونجا من یه چیز قدیمی پیدا کردم. این زیباترین پیامی بود که تا به حال خونده بودم: متشکرم که همه رویاهایم به واقعیت پیوستهاند. با حروف آبیرنگ روی کاغذ نوشته شده بود:“Reed Eastwood”
مشخصا رمانتیکترین مردیه که تا حالا زندگی کرده. کاش رویای عشق واقعیم اینجا متوقف میشد.. چون یه چیزایی در مورد آقای چش قشنگ کشف کردم. اون متکبر، بدبین و زیادهخواهه.باتشکر از سرنوشت مزخرفم، اون رییس جدیده ...
نازنین دختری از جنس فقر دختری که بخاطر پول تن به هرکاری میده شایان پسری ثروتمند که نازنین رو میدزده درحالی ک خودش زن داره و..
اگه نویسنده هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید لطفا پیام بدهید
خلاصه کتاب:
گیلدا دختر به شدت زیبا و جذاب که خانوادهاشو از دست داده و پیش داداشش زندگی میکنه یه روز که داداشش به ماموریت رفته زنداداشش اونو به یه نفر میفروشه تا اونو با خودش به هند ببره و اونجا پرستار ماهاراجه مردی فلج بشه...
جاوید محتشم صاحب یکی از بزرگترین شرکت های مادلینگ لباس زیر در دنیاست که به امپراطور صنعت مد زنان معروفه! تا اینکه دختری کم سن و سال و چشم و گوش بسته از یک خانوادهی مذهبی و متعصب از خونه فرار میکنه و پا به شرکت جاوید خان عیاش و خوشگذرونی میذاره که تو اولین دیدار...
اگر نویسنده هستین و درخواست حذف رمان را دارین لطفا پیام بدهید
دختری که برای انتقام خون خواهر دو قلوش وارد باند قاچاق دختر میشه تا انتقامش از رئیس اون باند که اسمش اهورا گذاشته بگیره تو اون باند لقب بانوی اهورا رو میگیره....
اما درست زمانیکه به اهورا نزدیک میشه میفهمه که...
مازر ، جنی که عاشق پریزاد میشه . نامزد دخترک رو میکشه و به جای اون باهاش ازدواج میکنه....
قسمتی از رمان :
_رسم و سنت جنیان بر این بود که درست شب اول ازدواج بعد از عقد عروس و داماد وارد حجله بشن و دستمال خونی دوشیزگی عروس تقدیم بزرگ قبیله بشه.اما چون تو دیشب شوک زده شده بودی نخواستم عذاب بکشی!
مکثی کرد و کمی چشم هاش رو ریز کرد.
جانا دختری که سالها پیش طی یک حادثه پدر و مادرش را از دست میدهد و زمانی که میفهمد پدر و مادرش به دست پرویز فولادوند به قتل رسیده اند تصمیم میگیرد برای انتقام به عمارت فولادوند ها برود و کاری کند که پسر پرویز فولادوند یعنی مسیحا فولادوند عاشقش شود تا بتواند از این قضیه سو استفاده کند و انتقامش را به نحو احسن بگیرد،غافل از اینکه مسیحا یک مرد عادی نیست،او درگیر یک بیماری روانی است و با وجود گذشته ی نامعلوم و شخصیت مرموز اش جانا پشیمان شده می خواهد به هر نحوی از آن عمارت شوم ...
درباره دختری به نام حنا هست که وارد دانشگاه میشه و با پسری به اسم کیوان آشنا میشه که اتفاقات جالبی براشون پیش میاد،دعواهای کلکلی و جربحثهای طنزآمیز
اما اتفاقات عجیب غریبی میوفته که حنای قصه رو شوکه میکنه درحالی که عاشق کیوان شده ولی متوجه میشه که کیوان برای...
اگه نویسنده کتاب هستین و درخواست حذف را دارین لطفا پیام بدهید
من غیاثم! غیاثِ ساعی!
بوکسور زیر زمینی ۳۰ سالهای که یه شب از سر مستی با یه دختر کوچولوی ۱۹ سالهای وارد رابطه میشم
منی که از جنس مونث فراریم واسه آزار دادن اون دختر بچه دست به هر کاری میزنم ولی حواسم نیست که دل و ایمونم بند اون دوتا چشم مشکی رنگش شده!
اینو زمانی میفهمم که دختر کوچولویی که با دستای خودم بزرگش کردم، با بچه ای که از من تو شکمش داره ترکم میکنه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.