میتونی کت شلوار تن اون مرد بکنی،اما اون هیچوقت رام نمیشه."
با یک نگاه به جریکو فورج،فهمیدم که شایعات حقیقت داشتن.اون یه شکارچیه و منو هدف خودش قرار داده.اون شب میدونستم که نباید بیشتر از داراییم شرط میبستم.میدونستم که نباید روی خودم شرط میبستم.اما نومیدی منجر به تصمیمات بد میشه ومنم فکر میکردم امکان نداره ببازم.اشتباه میکردم.حالا چارهای جز بستن قرارداد با شیطان ندارم.
جلد دوم در کانال تلگرام
اگه نویسنده کتاب هستین و درخواست حذف کتاب را دارین پیام بدهید
امیر حافظ یه مرد پر نفوذ و قدرتمند که ازش هر خلافی بر میاد و این دلیل بر این میشه که نیکی همسرش که تازه یک بچه یک ساله هم دارن از هم طلاق بگیرن اما حافظ به نیکی اجازه نمیده بچش رو ببینه مگر این که هر بار ..
اگر نویسنده رمان هستین و درخواست حذف دارین به ما اطلاع دهید
زرخرید داستان یه پسر تعمیرکاره که وسط کلی بدبختی، گیر یه دختر همسایهٔ محیطزیستی خلوچل افتاده.
فکر میکنید چی میشه اگه یه پسر بیاعصاب کچل، عاشق یه دختری بشه که همهٔ فکر و ذکرش محیط زیست و دفاع از حقوق حیواناته؟
هیچی... تنها راه نفوذ به دل دخترمون رو انتخاب میکنه، اونم..
بابونه دختری 18 ساله که راز بزرگی رو که باعث بیآبروییش میشه رو از نامزدش ایاز پنهان میکنه تا اینکه ایاز...
اگه نویسنده کتاب هستین و درخواست حذف آن را دارین به ما اطلاع بدهید
چه کسی می داند، شاید الان خواب هستیم و زندگی واقعی؛ همان است که ما خیال می کنیم درخواب می بینیم. شاید ثانیه ای قبل مرده ایم و هنوز نمی دانیم، همه چیز شدنی است؛ حتی احتمال تراوش من در جسم دیگری، همان قدر ممکن که خود را در آینه دیده ای. شاید منه آن سوی آینه واقعی تر از منی است که چشم هایش عکس خود را در آینه رصد می کند. چه اهمیتی دارد؛ گذشته درگذشته و من نیز هم...
به راستی من، منم یا عکس در آینه؟
من سیاوش مجدم
مردی که ثروتش زبانزد هر کسیه
برادرم توی خونه ای که قرار بود با عشقش اونجا زندگی کنه خودشو دار زد
بخاطر خیانت اون دختر نتونست دووم بیاره و قسمتش خاک شد...
اما من برای انتقام اون دخترو پیدا کردم و به همونجایی بردم که تنها کسم خودشو دار زده بود
بهش تجا**وز کردم و شکنجش دادم
اما بعد فهمیدم...
پسر نابغهی فامیل و مهندس رباتیک دانشگاه امیرکبیر بود.
نور چشمی بزرگترها
عاقل، جذاب، دوستداشتنی و متین.
همهی فامیل روی سرش قسم میخوردن و دخترها برای به دست آوردن توجهش، هرکاری میکردن.
اون اما توی یک روز زمستونی سرد، وسط حیاط خونهی پدربزرگم، درحالی که دوتا بچه اردک کوچولو توی بغلم بود، به چشمام زل زد و گفت از موهای فرفریم خوشش میاد.
عاشقم شده بود. عاشق منی که سر به هوا ترین نوه ی فامیل بودم. کسی که همه به خاطر شیطنتهاش ازش دوری میکردن.
تصمیمش عین بمب توی فامیل سروصدا به پا کرد...
اگر نویسنده کتاب هستین و درخواست حذف کتاب رو دارین به قسمت ...
تنها دختریه که می تونه از آلفاهای غالب حامله بشه و کلا دوتا آلفای غالب تو این دنیا وجود داره
دوقلوهای یین و یانگ لوکاس و کارلوس گرگ های آلفایی که همه از دیدنشون به وحشت میوفتن
قسمتی از رمان
خیره به ریو با استرس ناخوناشو میخورد لو ضربه ارومی به دستش زد: نخور…. دستشو انداخت. جو خیلی سنگین بود نگاه ریو و کارلوس و لو بهم خیلی خشونت آمیز بود. _ماری چقد دیگه میرسه؟!؟؟ کارلوس اروم نگاهش کرد: نزدیکه….. ریو: قراره به جادوگر مشخص کنه رزی چیه؟!؟ لو: اره اگه
ناراحتی میتونیم برت گردونیم تو سیاه چال… رز: خیلی خب میشه اروم باشید... ...
دو فرد که با کینه و نفرت باهم ازدواج کردند آن هم ازدواج اجباری طبق رسوم خانوادگی قربانی خودخواهی عشق خواهر و برادرشان شدند ...
مردی که در خشونت و بیرحمی یکه تاز تمامی دوران هاست آرزو ها و خوشحالی های دخترک برای انتقام به یغما میبرد..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.