در مورد دختری به اسم شهرزاد که پدرش توسط همکارش به قتل میرسه ، و شهرزاد بعد از مدت ها راضی به رضایت میشه به شرطی که پسر قاتل باباش باهاش ازدواج کنه تا بتونه ارث پدرش و که شرطش ازدواجه بگیره..و چه بلاهایی که سر جانیار نمیاره با همخونه شدنش برای انتقام!
لیلی دختری با تمام دخترانگی هاو دنیایی از جنس عشق و بی تجربگی،قدم به دنیای جدیدی از عاشقی و دیوانگی میگذاره و دوست دار مردی یک ده و نیم بزرگتر از خودش میشه
مردی با گذشته ای پرتجربه و خاکستری،که حاصلش دختری بنام پروانه است،که تنها چند سال با دلبر کوچولوی داستان اختلاف سنی داره...
نیاز مهر آرا، وکیل پایه یک دادگستری، دختری سر زنده و کله شق، برحسب یک اتفاق وارد پرونده شومی میشه که خارج شدن ازش غیر ممکنه و با خونی که ازش ریخته میشه، بازی شروع میشه... بازی ای که با خون شروع میشه و مردی که در سایه ها مثل یک مار وحشی، یک لنسر بزرگه!
اگه نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید پیام بدهید
آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار یه تار موی دانشجوی کوچولو و درس خونش شده، دانشجویی که از قضا معلم خصوصیه برادر زادشه و ...
اگه نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان خود را دارین پیام بدهید
طلا به خاطر مشکلات مالی مجبور به ازدواج با عموی عشقش میشه.
درست در شب عروسش عشق سابقش با دختر کوچیکش برمیکرده...
قسمتی از رمان
شب وقتی به خونه برگشتم متوجه شدم همه جور دیگهای بهم نگاه میکنند، انگار میخواستن
چیزی بکن ولی نمیدونستن چجوری شروع کنند
چیزی شده؟ شما چهارنفر زیادی ساکتین نکنه میترسین بگین -
مامان بالشی به سمتم پرت کرد و گفت
همینم مونده از تو بترسم، ذلیل مرده چرا نگفتی انوش یکتا خواستگارته؟ -
با خودم گفتم اخه چجوری فهمیدن، حتما پریا گفته، الهی درد بگیری دختر
اشتباه میکنید بابا -
عمه
،امروز اومدم شهر، گفتم یه سر به تو بزنم، خودم حرفهاتون رو شنیدم پس انگار ...
کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است...
دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال ها در قسمت های مختلف و عجیب شهر رخ می دهند، می زند...
حال که پس از دو سال تلاش مستمر، او در یک قدمی کشف دلیل این پدیده قرار گرفته کارفرمای جدید از کنسل شدن پروژه می گوید...
در این شرایط که ساتی به شدت عصبانی است، پیام دعوتی از جانب ...
تیارا مقصودی دختر سرهنگ مقصودی که یه ماشین باز موتور باز حرفه ایه.
این دختر تو تیمی از مسابقه هاش با دوتا پسر آشنا میشه یه سرگرد جنایی و یه پسر قاچاقچی!
حالا باید دید سرنوشت این سه نفر چطوری به هم وصل میکنه.
رعنا عاشق پسرعموش میشه و به اصرار و دخالت پدر بزرگش به عقد هم درمیان.
علی اما از رعنا نفرت داره و اون رو مورد آزار قرار میده
رعنا تاجایی ادامه میده که بعد از زایمان طلاق بگیره و بره.
حالا بعد از شش سال رعنا که زنی مطلقه ست برمیگرده و با علی روبه رو میشه ...
فادیا دختر درس نخون و کار نکن و بی بندوباری هست که با رفقاش سر اینکه بتونه یه دکتر رو وادار کنه شرط میبنده و خب شرط رو هم برنده میشه.
دختر عمه اش لاوین( که شخصیت اصلی رمانمون هست) اونمنشی دکتره .
دختر خوبیه وخیلی به اون یکی اصرار میکنه اما فادیا گوش نمیکنه کار خودشو انجام میده و با دکتر هم وارد رابطه میشه شماره رد و بدل میکنه و باهم وارد رابطه میشن بعدهم کاری میکنه دکتر دختر عمه اش رو اخراج کنه و خودش رو جایگزینش بکنه اما...
موهام توی باد می رقصیدن و تنم بین دستای اون!
بلد بود چطوری با نوازش دستاش دیوونم کنه. دست گرمشو نوازش وار کشید روی شاهرگ گردنم و تو چند سانتی متری لبام آروم گفت:
-باهام چیکار کردی لعنتی؟ این خلاف قوانین من بود!
لبخند زدم، دستمو گذاشتم روی سینش، روی قلبی که بی وقفه می کوبید و لاله گوششو آروم بوسیدم.
پچ پچ وار گفتم:
- قلبی که زیر دستای من می کوبه قانون سرش نمیشه! سختش نکن! منو ببوس
اگه نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید پیام بدهید
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.