تنها دختریه که می تونه از آلفاهای غالب حامله بشه و کلا دوتا آلفای غالب تو این دنیا وجود داره
دوقلوهای یین و یانگ لوکاس و کارلوس گرگ های آلفایی که همه از دیدنشون به وحشت میوفتن
قسمتی از رمان
خیره به ریو با استرس ناخوناشو میخورد لو ضربه ارومی به دستش زد: نخور…. دستشو انداخت. جو خیلی سنگین بود نگاه ریو و کارلوس و لو بهم خیلی خشونت آمیز بود. _ماری چقد دیگه میرسه؟!؟؟ کارلوس اروم نگاهش کرد: نزدیکه….. ریو: قراره به جادوگر مشخص کنه رزی چیه؟!؟ لو: اره اگه
ناراحتی میتونیم برت گردونیم تو سیاه چال… رز: خیلی خب میشه اروم باشید... نفس نفس میزد. ریو بی حرف دستشو فشرد هیچ کدوم دلشون نمی خواست انقدر پریشون ببیننش. لو: اروم باش لازم نیست انقدر استرس داشته باشی… رز: میدونم ولی چی میشه اگه شکارچی باشم؟! کارلوس: چیزی
نمیشه… رز سرشو تکون داد فکرای دیوونه کنندش دوباره برگشته بودن، کاش ماری نمی اومد دلش نمی خواست از اینجا بره. ریو: اگه شکارچی باش باید با من بیاد… رز شوکه نگاهش کرد. کارلوس: فرقی نمیکنه چی باشه رزی اینجا می مونه….. ریو: چرت نگو سه تامونم میدونیم به زور داریم
خودمونو کنترل می کنیم که همو تیکه پاره نکنیم.. اگه واقعا شکارچی باش بلاخره خود واقعیش رو میاد شاید شما بتونید خودتونو کنترل کنید اما رزی و گرگاتون چیزی نیستن که بشه کنترلشون کرد… لو با خشونت خودشو جلو کشید: گرگای ما هیچ وقت به رزی اسیب نمیزنن بهتره اینو تو کلت فرو کنی…
