خلاصه کتاب:
ترسیده و گریون فقط میدویدم
نفس کم آورده بودم
برگشتم عقب تا ببینم هنوز دنبالمه که با دیدنش ترس و وحشتم بیشتر شد
پاهام دیگه یاری نمی کرد. چند باری نزدیک بود سکندری بخورم.
به سختی تونستم جلوی زمین خوردنمو بگیرم
صدای ضربان قلبمو میشنیدم که چطور تند تند می زنه.
وحشت و ترس تمام وجودمو پر کرده بود...
خلاصه کتاب:
من وفا 25 ساله، پسری عیاش و خوشگذران، قدر دختری عاشقانه دوسم داشت و ندونستم و سر یه دعوای بچگونه راهمون ازهم جدا شد و هما هم از لجمن با پسر عموم ازدواج کرد! حالا بعد چند سال به قول خودش مثل بختک افتادم..
خلاصه کتاب:
من بیست و یک سال داشتم که فالگیر آینده مرا خواند:به عنوان تنبیه برای جنایات شما فقط یک زن را دوست خواهید داشت … اما او هرگز شما را دوست نخواهد داشت.من حتی یک کلمه از آنها را باورنمیکردم.تا اینکه تقریباً ۱۰ سال بعد "سوفیارومانو" رو دیدم
برای این زن سخت بودم. برای این زن میمردم.اما اون ترکم کرد.اکنون سالها گذشتهاست و سوفیا به شوهر نیاز دارد.پدرش فوت کرده است مادرش میخواد اوازدواج کند با مردی که از خانواده شان و از شرکت آنهامحافظت کند.به دنبال کسی میگرده که قدرتمند باشه.کسی که ثروتمنده.کسی که خوشتیپه.حالا این تنها شانس منه با زنی باشم که عاشقشم.... و من مطمئن میشم که اون هم همین احساس رو داره.من یه عمر وقت دارم که باعث بشم که این اتفاق بیوفته.
خلاصه کتاب:
می اندیشم به نبودت به شکستنم در زیر پای غرورت لحظه هارا میگذرانم بی تو اما نفسم میگیرد پا پیش میکشی و بعد جوری پسم میزنی که قلبم طاقت نیاورد و دود همدم لحظاتم شود چگونه ببخشمت چگونه.
خلاصه کتاب:
آروشا دختر بے رحم و سردے ڪہ یہ جنایتڪار و خلافڪار حرفہ اے و باند بزرگے رو بہ همراہ پسرعموش ادارہ میڪنہ..میڪشہ و نابود میڪنہ و براش مهم نیس ڪہ بیگناہ ڪشتہ یا گناهڪار…پلیس چن سالہ ڪہ میخواد تمام اعضاے این باند رو دستگیر ڪنہ ولے اونا هیچ مدرڪے واسہ دستگیرے باند ندارن…ڪوروش بہ عنوان نفوذے وارد باند میشہ ولے غافل از اتفاق هایے ڪہ قرارہ بیفتہ...
خلاصه کتاب:
داستان از این قراره که شادان خانوم یه دختر بچه ی پونزده ساله ی شیطون ، فرافکن و مشنگه … عاشقه … عشقش عجیب غریبه … شوور میخواد …
اصلیتش بختیاریه … یتیمه … از مال دنیا دو تا مادر بزرگ داره … و یه عشق …
خلاصه کتاب:
رز و بهراد طی ماموریتی در یک خانه با یکدیگر حبس می شوند و... بهراد که پسری مذهبی است مجبور به صیغه کردن رز که دختری بی قید و بند است می شود! آنها فقط برای کارشان با هم محرم می شوند اما در این بین اتفاقاتی می افتد کند..
خلاصه کتاب:
دختری ک توی ده زندگی میکنه و هنوز ازدواج نکرده و از این رو مورد تمسخر اهالی محله هستش.یه روز پسر معتاد محل مزاحمت ایجاد میکنه براش و دختر داستان هم یه سیلی به صورتش میزنه، طبق رسم و رسوم اگه دختری به پسری دست بزنه باید به عقدش دربیاد، اما خان محل این اجازه رو نمیده و دختر رو برای سوگلی عمارتش خواستگاری میکنه.....
فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن.. حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز....
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.