خلاصه کتاب:
تارا یه نوجون ۲۰ ساله ست. سال آخر فوق دیپلم گرافیک . یه دختر لکنتی و خجالتی ست. سه ساله پدرش رو از دست داده و عمو بزرگش اونارو حمایت کرده. پسرعموی تارا کیارش مردی ۴۰ساله با بچه ای سه ساله به ایران میاد و عموی تارا خواستار ازدواج این دوتاست کیارش به علت ناتوانی جن***سی از زنش جدا شده و با دیدن تارا....
(بر اساس واقعیت)
اگه نویسنده کتاب هستین و درخواست حذف رمان را دارین پیام بدین
- نام کتاب: به طعم تمشک
- ژانر: عاشقانه-بزرگسال-هیجانی
- نویسنده: رعنا_بنفشه
- صفحات: ۱۵۱۸
- 358 روز پيش
- admin
- 348 بازدید
- 0 کامنت
خلاصه کتاب:
آلما دختری نوزده ساله است که در کودکی پدر و مادر خود را از دست داده است... او هم مانند یه سری از آدم ها زندگی معمولی خود را دارد... اما مجبور میشود به دستور کسی راه زندگی خود را تغییر دهد و از توانایی هایی که دارد استفاده کند و برای شخصی چیزی که میخواهد را بیاورد... اما در این راهی که ناخواسته واردش شده است هیچ اخیاری از خود ندارد و باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کند... اما از یک جایی به بعد اتفاقی میافتد که کلا زندگیش را عوض میکند ...
اگه نویسنده کتاب هستین و درخواست حذف آن را دارین لطفا اطلاع دهید
- نام کتاب: جاسوس دوست داشتنی من
- ژانر: عاشقانه-معمایی-انتقامی
- نویسنده: هدیه نصیرزاده
- صفحات: ۶۶۳
- 358 روز پيش
- admin
- 229 بازدید
- 0 کامنت
خلاصه کتاب:
داترو...رئیس بزرگترین گروه مافیایی که همه اونو با این لقب میشناسنش!
خوش گذرون و پر شیطنت و توی کارش درجه یکه!
همه چیز توی یک شب عوض میشه. شبی که دست روی با ارزشترین دارایی داترو میزارن، شبی که الماس قلب اقیانوس دزدیده میشه...!
همراز شمس، دختر قدرترین رقیب داترو!
دختری مغرور و خودساخته که بعد از حبس ابد خوردن پدرش پا توی دنیای سیاه میزاره و ریاست رو به عهده میگیره. بخاطر هوش زیادش گاهی اوقات اونو ژینوس صدا میزنن!
اما اون پا روی دم بد کسی میزاره. این بار دست روی اموال کسی میزاره که همه با شنیدن اسمش از ترس به رعشه ..
- نام کتاب: داترو
- ژانر: عاشقانه-مافیایی
- نویسنده: شیوا الماسی پور
- صفحات: 565
- 362 روز پيش
- admin
- 268 بازدید
- 0 کامنت
خلاصه کتاب:
یزدان به دنبال مرگ مشکوک برادرش به ایران میآد و به جای اون رئیس کارخونهی نساجی میشه
اما قبل از هر اقدامی دنبال اینه که بفهمه رابطهی برادرش با مارال
دختر جذاب و زیبا که طراح پارچه است
و همه معتقدن رابطهی نامشروعی با برادرش داشته در چه حد بوده…
- نام کتاب: با سنگ ها آواز میخوانم
- ژانر: عاشقانه-معمایی
- نویسنده: مائده فلاح
- صفحات: 871
- 417 روز پيش
- admin
- 291 بازدید
- 0 کامنت
خلاصه کتاب:
بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانوادهش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبهی ژنتیک دانشگاه تهران رو میدزده تا مشکلش رو حل کنه… اما متوجه میشه پدر جانان همون مردیه که باعث مرگ پدر و مادرش شده و این باعث میشه که جانان رو وسیلهی انتقام خودش قرار بده اما علاقهای اشتباه شکل میگیره و…
- نام کتاب: بی دفاع
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: هاله بخت یار
- صفحات: ۳۹۹
- 456 روز پيش
- admin
- 177 بازدید
- 0 کامنت
خلاصه کتاب:
پریچهر دانشجوی حقوق به واسطهی دوستش با آریا آشنا میشود و به هم علاقهمند میشوند. همه چیز در ابتدا خوب است، اما با مرگی که رخ میدهد و رازهایی که از گذشته آشکار میشود همه چیز دگرگون میشود. داستانی که از زندگی عادی و روزمرهی دختری شروع میشود که تنها دغدغهاش دیر نرسیدن به کلاس است و در نهایت به بزرگترین جنایتها ختم میشود
- نام کتاب: تاوان
- ژانر: عاشقانه_جنایی
- نویسنده: کوثر ناولیست
- صفحات: ۱۰۷۶
- 477 روز پيش
- admin
- 305 بازدید
- 0 کامنت
خلاصه کتاب:
گیسو دختری روانشناس است که سه سال از ازدواج او با سینا میگذرد و زندگی عاشقانه ای با یکدیگر دارند. روزی به واسطهی یک مراجع کننده، حرف هایی در مورد سینا میشنود. پس از تحقیقات متوجه میشود
- نام کتاب: در دام زلف تو
- ژانر: عاشقانه-معمایی
- نویسنده: زهرا جلیلی
- صفحات: 1060
- 518 روز پيش
- admin
- 253 بازدید
- 0 کامنت

خلاصه کتاب:
خلاصه رمان هزار تو
هزارتو روایتگر زندگی هلن دختری که در گذشته مبهوت و گنگ
خود غرق شده و مردی که برای انتقام به او نزدیک میشود
در این بین چه راز هایی باید کشف کند دختر قصه ی ما..
آیا توان فهمیدن این همه راز و معما را دارد؟
رمان پیشنهادی:دانلود رمان دسته گل نیلوفر حجتی
قسمت اول رمان هزار تو
در این بین چه کسانی جان میبازند؟زیر چشمی نگاهش می کردم،
سیگارش رو خاموش کرد و از بالکن اومد بیرون. زل زده بود بهم،
با اینکه کاملا سرم پایین بود و نگاهش نم یکردم ولی، بازم نفوذ
چش مهاش رو احساس م یکردم. تو عروسی تمام مدت حواسم بهش بود
حتی یکبار هم لبخندی نزد، سرد بود و… عصبی. بالاخره لب باز کرد و گفت:
-خوشحالی ؟ -برای… چی ؟ -به هرحال عروسیت بوده مگه میشه خوشحال نباشی ؟
یک قدم بهم نزدیک شد و همچنان ادامه دا د: معمولا تازه عروسا خوشحالن،
اینطور نیست ؟ لباس م رو تو دستم فشار دادم، انقدر اومد نزدیک که مقابلم قرار گرفت.
دستشو رو گونم گذاشت و شروع کرد به نوازش کردن. تو بهت بودم و
صدالبته ترسیده بودم. کسی که با نگاهش بهم فهمونده بود پشیمونم می کنه از اینکارم؛
الان درحال نوازش کردن گونمه: -سرتو بیار با لا ! به جای بالا آوردن بیشتر
سرمو خم کردم طوری که چونم چسبید به قفس هی سینم. همون لحظه
چنان سرم سوزش گرفت که ناخوداگاه جیغ خفه ای کشیدم. موهام رو گرفته بود
تو مشتش، سرشو کنار گوشم آورد و آروم گفت: -حرفو وقتی یکبار میزنم بهش عمل کن،
اولین و آخرین اخطارمه، فهمیدی ؟ چیزی نگفت م. واقعا وحشت کرده بودم برای اینکه
- نام کتاب: هزارتو
- ژانر: عاشقانه-معمایی
- نویسنده: نیلوفر حجتی
- صفحات: 241
- 524 روز پيش
- admin
- 138 بازدید
- 0 کامنت
به سایت رمانیستا خوش آمدین
در اینجا جهانی از داستان های جذاب و متنوع را خواهید یافت
- 536 روز پيش
- admin
- 288 بازدید
- 0 کامنت