فرزاد پسر تند خو غیرتی که ناتوانی داره و بخاطر همین با هیچ دختری نمیمونه ولی یه روز عاشق یک دختر 17 ساله میشه و دخترو به اجبار به عقد خودش درمیاره دختری که...
قسمتی از متن رمان نفسم میبره
آوار اگه بری کمر به نابودیت میبندم و هم معنی اسمت میشم آوار میشم روی زندگی بدون خودم و آتیش میکشم اون زندگی رو پس حتی بهش فکر نکن باشه بدنم درد میکرد ولی الان رو بهترین موقعیت میدیدم برای حرف زدن اروم تر از خودش لب زدم بمونم تا چی رو ثابت کنم ؟ نامردگی تو و زندگی رو؟ نامردگی دنیارو ...
هرروز دعا میکردم تا شوهرم دوباره عاشقم بشه.
بعد از ۱۵ سال با هم بودن اون ازم دور شد و بغل
یکی دیگه رفت.
من نمیدونستم که چجوری از پسش بر بیام. ارزش
خودم رو نمی دونستم.
نمیدونستم بدون اون در کنارم چجوری زنده بمونم.
همه ی چیزی که میخواستم این بود که برگرده پیشم.
بعدش جکسون امری ظاهر شد.
قرار بود برای ذهنم یه حواسپرتی باشه. یه رابطه ی
کوتاهمدت در تابستون. یه تقویت کنندهی اعتماد
بنفس برای قلب داغونم.
ما برای هم عالی بودیم، چون هردومون میدونستیم
قرار نبود باهم بمونیم. جکسون به تعهد باور نداشت
و من دیگه به عشق باور نداشتم. اون برای من
غیرقابل دسترس بود و من براش ...
خلاصه کتاب:
داستان دختری زیبارو، ورزشکار که دنبال کار میگرده. دختر داستان ما قراره معشوقه یه پسر ناشناس بشه
اگه نویسنده رمان هستین و درخواست حذف رمان خود را دارید پیام بدهید
سپهراد بعد از ۸ سال به ایران برمیگرده و بخاطر چهره و هیکل عالیش خواستگار های زیادی داره ولی اون درگیر عشقی ممنوعه میشه
عاشق خواهرش رزا میشه وقتی اونو درمراسمی میبینه و تو ذهنش از رزا یک تندیس میسازه اما ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.