در اوج بهار عاشقی، زمانی که ساسان جهاندار تصور نمیکرد آتش عشقی که بین او و آهو میسوخت بتونه شعله های داغ تری داشته باشه، زمانی که با هر بار عشق بازی حس میکرد نه تنها جسمشون بلکه روحشون به هم پیوند خورده و جدا نشدنی هستند، آهو ناگهان بهش پشت کرد و با برادر بدنام و قدرتمندش، سیاوش پیوند ازدواج بست.
حالا دو سال گذشته و ساسان به عمارت مادرش که با سیاوش شریکه برمیگرده. در حالی که ساسان عزم راسخی برای متنفر موندن و بدبخت کردن آهو داره، کم کم متوجه میشه از اون آتشی که تصور میکرد برای ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانیستا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.