داستان دختری به نام اریکاست که به طور پنهانی عاشق برادر بزرگ تر دوست*پسر خود که ستاره حرفه ای بسکتبال و پسر بزرگتر یکی از ثروتمند ترین خانواده های امریکاست شده کهحتی اندازه خاک کف کفشش به اریکا بها نمی دهد، اما اریکا به عشق پنهانی و یک طرفه خود ادامه میدهد تا اینکه بعد از گذشت سه سال تصمیم می گیرد برای ادامه تحصیل به شهر بزرگتری برود که میکاییل در آن زندگی می کند و نمی داند میکاییل سه سال گذشته را صرف نقشه کشیدن برای انتقام گرفتن از او کرده، در حالی که حتی روحش هم از آن بی خبر است، حالا بهترین موقعیت برای میکاییل برای گرفتن انتقام است چون اریکا دور از خانه است و هیچ پناهی ندارد