نیلگون که در دوران دبیرستان دل به دبیر فیزیک مدرسه که مردی جذاب و جنتملنه می بنده و با توجه به مخالفت های خانواده افرا، نامزدی اون ها بعد از چندین سال به بُن بست میخوره. اما سرنوشت یک بار دیگه نیلگون رو در مقابل افرای پر از کینه قرار میده. سرنوشتی که باعث آشناییِ نیلگون با انوشیروان فخار میشه، مردی که نیلگون مجبور میشه علاوه بر کار در شرکت اون، مدتی به عقد موقتش در بیاد تا در امان بمونه…