سراب دختری که بخاطر چاقـی زیادش اعتماد بنفس پایینی داره و تـو زندگی زناشوییش موفق نیست و
برای قوی تر کردن خـودش عازم کره مـیشـه حالا برگشتـه و یه فرد موفقه و فصل جدیـدی از زندگیش آغاز مـیشـه ولی..
با قر و قمـیش شالمو روی سرم تنظیم کردم و دستـه ی چمدونم و گرفتم و دنبال
خـودم کشوندمش هیچ کس از اومدنم خبر نداشت از فرودگـاه خارج شـدم و به
سمت تاکسی های زرد رنگ رفتم و دربست گرفتم بسمت خـونه باغ … خیلی
هاشون برام مهم نبودن ولی عکسالعملشون برام مهم بود دلم مـیخـواست بدونم
واکنششون از دیـدن این سراب چیه برای این سراب بودن جون کنده بودم .
من دیگـه اون دختر دلشکستـه و نا امـیـد نبودم خـودم و ساختـه بودم نه فقط ظاهرمو
بلکه اعتماد به نفسمو ساختـه بودم خـودمو باور داشتم االن اگر تحقـیرمم مـیکردن